حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

786



ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﺎﺧﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ،
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ
ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﯼ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ ...
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ،
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ
ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ
ﺯﻣﯿﻨﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ
ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ...
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺳت



نظرات 2 + ارسال نظر
کامیاب (حرفهای یه پسر غمگین) یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 08:42 http://cafe-shadow.blogsky.com

منو یادته؟
حرفهای یه پسر غمگین...
چند سال گذشته... چند سال... یدفعه دلم برای بلاگت تنگ شد یاسمین... حتی برای سیاهیش... برای غمت...
بازش کردم دیدم اخرین پستت واسه همین چند روز پیشه...

بهم پیام بده اگر دوست داشتی...
راستی مجبور شدم بلاگمو عوض کنم...

09033746165

K چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 21:42

دیگه فکر کردن به کسى که قلب نداره و مث مجسمه از سنگ و گچ ساخته شده فایده اى نداره، هرى از من قرار بود دستت بیاد و بفهمى تا الان بایست فهمیده باشى، اگر فهمیدى و بیخیالى که همون بیخیال، اگرم نفهمیدى تا الان که از این به بعدم دیگه من نیستم بخوام بهت چیزى رو بفهمونم....
از این راحت تر نمیشد بنویسم، قصد توهین و اهانت هم نداشتم و ندارم اصلا
ایشالا خوشبخت باشى و موفق توى کار و زندگیت
لجبازى تورو اگه خدایى نکرده من داشتم شک نکن خیلى بى ارزشت میکردم و مچاله شده پرتت میکردم یه کنار که اونایى که لیاقت همچون تویى رو دارن ازت بهره ببرن
من قبل از اینکه برسم خدمتتون و امانتى هاى هم رو پس بدیم خبر میدم خدمت شما
تو هزارسال دیگه هم که بگذره همون یاسمین مغرور و خطاکار باقى خواهى موند، وقتى گذشت سه سال از گند خوردن این رابطه برات به این شیرینى گذشته و یه سر سوزن هم تلاش برا دیدن دوباره من نکردى و صدامو نخواستى بشنوى برام اثبات کنندهء تمام اون سنگدلیات و غرور سوزان و غیرمنطقى شماست...
بچرخ و بشین و ببین زمونه باهات چیکار میکنه و از تو چى میسازه و تحویل دنیاى سیاه و سردى که برا خودتو من ساختى میده، من که راهم از تو بایست جدا میشد و نخواستم تنها برم و دوس داشتم تورو هم نجات بدم و تغییر کنى ولى تو نخواستى هیچ وقت

غرور احمقانه و سرکش بودن هاى بى دلیل
به یادگار تو و اون روزا باباى گلت رو هر یکشنبه توى پرواز میبینم، سایکل هاى کاریش مث منه و هم توى رفت و هم توى برگشت میبینمش، شاید اگه یه روز کنارش میبودى میدیدم همو...

خوش و خرم و موفق باشین سرکار خانوم هاتفى
روزگار خودش قضاوت میکنه اون سرمایى رو که من منتظر دیدنت توى کوچتون سه ساعت وایمیستادم بیاى و تو بوى ماشین اون با بخارى داغ و یه گوشه چشم پر از غرورت رد میشدى و به حماقت و دلدادگى من میخندیدى

بزاریم روزگار خودش قضاوتش رو بکنه
قاضى عادل و منصفى هستش واقعا

باى یاسمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد