امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم
بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...
آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است ...
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر
تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد
برای همیشه برگرد...
سلام یاسمین جان ممنون از اینکه بهم سر زدی بازم مثل همیشه مطالبت به دلم نشست وبلاگت واقعا عالی هست ها دختر راستی یاسمین جون من آپم خوشحال میشم بهم سر بزنی منتظرت هستم .
با تشکر ملیکا
سلام
با اینکه آخرش به یه امیدی دلنشین ختم میشه اما این نوشته ات منو یاد یکی از ترانه های خودم که یهس ال پیش نوشته بودم انداخت:
موندنی نیستم
نه، دیگه موندنی نیستم تو این هوای عاشق سوز
خسته ام خسته از این شبای سرد شقایق سوز
تو این هوای بهاری هنوز خزون پائیزم
تنگ غروب دلم یه جایی می خواد که اشک بریزم
جایی که دیگه کسی ازم عشق و رفاقت نخواد
برم به کنج خاموشی و دنیا به یادم نیاد
تو حریم دلم، نمیخوام کسی پرسه بزنه
بسه دل شکستن، تا کی این دل باید بشکنه؟
همه ترانه هامو قربونی آتیش میکنم
میذارم پس چشات، فدای دل خویش میکنم
عمریه عشقُ غزلواره ترانه هام کردم
اینه ختم کلام، به همین عشق همسفر دردم
نه، تُ بذار بمیرم تو غربت نرسیدنت
همین ترانه بسه واسه همیشه ندیدنت
نه، دیگه موندنی نیستم تو این شهر ترانه سوز
با خستگیام میرم به یه سفر بهانه سوز
سلام یاسمین عزیز ...
انتظار ... واژه آشناییه برای عشاق ... کی این انتظار سرمیاد خدا میدونه ...
دلت سبز و بهاری ...
سلام یاسی جان
مرسی که سر زدی . نمیدونم وقتی مطالبت رو می خونم باید مثل سایر دوستان به به وچه چه بگویم یا نه؟ به نظرم باید لب به تحسین گشود چون زیبا هستند ولی وقتی حس میکنم که این مطالبی که این چنین زیبائیشان باعث وجد میشوند ، با ذوب شدن لحظه به لحظه تو جان گرفته اند بی اختیار شعر آی آدمها به یادم می آید :
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید !
یک نفر در آب دارد می سپارد جان .
..
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید .
...
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان !
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید !
.
.
.
سلام.....
من یه مطلب چاپ نشده دارم....که خط آخرش رو برات مینویسم
اما نمینویسم که برگرد.....چرا که خوب میدانم رویای دختر سبز بهار از سر پسر غمگین پاییز هم زیادست
یاسمین عزیز حرفات خیلی غمگین اما بسیار زیبا
کاش می دونستم درد چیه تا درمانش کنم.
عزیزم وبلاگت خیلی قشنگ اگه می تونی به من یاد بده چه جوری طراحیش کردی .
دوستت دارم تو را و همه ی غم هایت را.
سلام . خوبی ؟ عالی بود مثل همیشه . لذت بردم عزیزم . موفق باشی گلم . تا بعد
با سلام
نمی دانم این دل بیچاره تا کی تاب تحمل دارد و از درد و سنگینی و انقباض می ترکد. ولی امیدوارم که حق به همه ما آرامش داده و یه طریقی این غم ها از دلمان بیرون بره.
موفق باشی. مثل همیشه وبلاگت قشنگه با اشعار قشنگ و...