ازم پرسید چرا زنده ای؟ با اینکه می خواستم بگم به خاطر تو؛
گفتم به خاطر هیچ کس؛ پرسید پس به خاطر کی زندگی
می کنی؟ با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو؛ با صدای گرفته
گفتم به خاطر هیچ کس. من ازش پرسیدم تو به خاطر کی زنده ای؟
با بغضی گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ کس . . .
به کودکی گفتند عشق چیست؟ گفت:بازی
به نوجوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: رفیق بازی
به جوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: پول و ثروت
به پیرمردی گفتند عشق چیست؟گفت: عمر
به عاشقی گفتند عشق چیست؟ چیزی نگفت، آهی کشید و سخت گریست
تصویر تو در خواب زیبا تر است؛ پس می خوابم تا تو را ببینم
پس بیشتر می خوابم تا تو را بیشتر ببینم و اگر بدانم مردگان
همیشه در خوابند پس می میرم تا تو را همیشه ببینم . . .
در شهری به نام عشق؛ کوهیست به نام محبت؛
در این کوه رودی است به نام صفا ؛ در این رود آبراهی
میرود به نام وفا؛ سرانجام این آبراه به آبگیری می ریزد به نام وداع . . .
اگر کسی تو را آنطور که می خواهی دوست ندارد به این معنی نیست
که تو را با تمام وجود دوست ندارد . . .
نمی بخشمت ....
بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ....
بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی ....
نمی بخشمت ....
بخاطر دلی که برایم شکستی ....
بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی....
نمی بخشمت ....
بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ....
بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی ....
و می بخشمت ....
بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی