نفرین خدا بر من اگر راه تو پویم
نفرین خدا بر من اگر نام تو گویم
نفرین خدا بر من اگر از دل رسوا
نام تو و یاد تو و مهر تو نشویم
ای کاش که من خطا نمی کردم
دل را به تو آشنا نمی کردم
کاش اول آشنایی ما بود
تا با تو به جز جفا نمی کردم
دیدی دلم شکست
دیدی که این بلور درخشان عمر من
بازیچه بود
دیدی چه بی صدا دل پر آرزوی من
از دست کودکی که ندانست قدر آن
افتاد بر زمین
دیدی دلم شکست . . .
تو ای جان دل من ؛ هستی من
تو ای در شام غمها مستی من
تو ای بنشسته با خون در وجودم
تو ای امید و عشق و تار و پودم
تو در چشم منی ؛هرجاکه هستم
تو را هرجا که هستی می پرستم