اگر روزی قرار باشد عقل را بخرند و بفروشند
همه ما به تصور اینکه عقل زیادی داریم فروشنده خواهیم بود
عاشــقت بودم و دیــــوانه حسابم کردی
آشنــــــا بودم و بیــــگانه خطابم کردی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم ، که غم دل برود تا تو بیـایی
ای یار گمشده
من در سکوت خلوت شبهای تلخ خویش
در جستجوی تو
مرغ خیال را پرواز می دهم
همراه هر نسیم ؛ به هر سو می دوم
نام تو را به زمزمه عاشقانه ای آواز می دهم