يار دبستاني

یار دبستانی من،

با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما،

بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو،

رو تن این تخته سیاه

ترکهٔ بیداد و ستم

مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما

هرز تمومه علفاش

خوب، اگه خوب

بد، اگه بد

مُرده دلای آدماش

دست من و تو باید این

 پرده‌ها رو پاره کنه

کی می تونه جز من و تو 

درد ما رو چاره کنه

یار دبستانی من...

شبیه سازی كليك ماوس بر روي کنترل WebBrowser

نمونه کد سی شارپ برای اجرای هر نوع کلیک ماوس بر روی یک کنترل WebBrowser و فراخوانی توسط مجموعه ای از توابع unmanaged از کتابخانه user32.dll.

ادامه مطلب را ببینید ...

ادامه نوشته

می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم

    وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود
    وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی۱۶ برابر من
    وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی۱۱ برابر من
    وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ ساله شد یعنی۷ برابر من
    وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی۴ برابر من
    وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی۳ برابر من
    وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی۲ برابر من
    می ترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر بشم

شهر و شهروند الکترونیک

شهروندان در طول زندگی خود، نقش‌های متفاوتی ایفا می‌نمایند که در هر کدام از این نقش‌ها وظایفی بر عهده آن‌هاست.
شهروند الکترونیک، کسی است که توانایی انجام وظایف روزمره‌ای که ایفای نقش‌های متفاوت درطول زندگی برای وی بوجود می‌آورد را با کمک ابزارهای الکترونیکی داشته باشد.
تمامی انسان‌ها در طول زندگی خود، نقش‌های متفاوتی را ایفا می نمایند. برای هر یک از ما، در نقش فرزند، والدین، خویشاوندان دور و نزدیک، کاسب، تاجر، کارمند، مدیر، تولید کننده، دانش آموز، دانشجو، معلم ، استاد، رئیس دانشگاه و ده‌ها نقش کوچک و بزرگ دیگر وظایفی متصور است که به صورت روزمره به آنها می‌پردازیم. ما تا به امروز این وظایف را به کمک روش‌های فعلی انجام می‌دادیم، اما امروزه ابزار الکترونیکی، انجام امور و ایفای وظایف شهروندی را بسیار ساده‌تر، سریع‌تر و ارزان‌تر نموده است.

ادامه نوشته

پیل

پيل اندر خانه تاريك بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از براي ديدنش مردم بسي
اندر آن ظلمت همي شد هر كسي
ديدنش با چشم چون ممكن نبود
اندرآن تاريكيش كف مي بسود
آن يكي را كف به‌خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست اين نهاد
آن يكي را دست بر گوشش رسيد
آن بر او چون بادبيزن شد پديد
آن يكي را كف چو بر پايش بسود
گفت شكل پيل ديدم چون عمود
آن يكي بر پشت او بنهاد دست
گفت خود اين پيل چون تختي بدست
همچنين هر يك به‌جزوي كه رسيد
فهم آن مي كرد هر جا مي شنيد
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن يكي دالش لقب داد اين الف
در كف هر كس اگر شمعي بدي
اختلاف از گفتشان بيرون شدي
چشم حس همچون كف دست است و بس
نيست كف را بر همه او دست رس
چشم دريا ديگر است و كف دگر
كف بهل وز ديده دريا نگر

منشور آزادی ملل کوروش کبیر (کتیبه ای فراتر از تاریخ )

                             خداوند کشور را از دشمن خشکسالی و دروغ محفوظ دارد

منشور آزادي نوع بشر کوروش کبير بي ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران مي باشد چرا که روحيه خداجويي؛آزادگي و عدالت خواهي ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام مي نمايد .آن هم در زماني که جنگ و خون ريزي وظلم واستثمار يکديگردر ميان اقوام وحشي و متمدن آنروز امري رايج و عادي بشمار مي آمد و تمدن بشري هنوز مراحل تکامل خود را کامل طي نکرده بود و در اواخر عصر آهن بسر مي برد و بيان گفتارهايي که بي ترديد هنوز درهمين سرزمين ايران تازه و نو بشمار مي آيد و راه گشاي بسياري از مشکلات امروز ايران مي باشد در۲۵قرن پيش جاي شگفتي و تفکر بسيار دارد آيا مي توان گفت نياکان ما از ديد فرهنگ وتمدن در آن زمان به جايگاهي رسيدن که امروز ما حسرت آنرا مي خوريم و راه درازي را براي رسيدن به آن در پيش رو داريم؟احترام به عقايد ديگران  . در۲۵۰۰سال پيش از زبان کوروش برده داري در شرايطي از ميان جوامع ايراني بر مي افتد که حتي در 200 سال در ایالت متحده آمریکا که دم از حقوق بشر می زند و به بهانه حقوق بشر به کشورها حمله می کند برده داری امری عادی بوده است.اگرکوروشي مقتدر را در برابر خود مي ديد ديگر شاهد فقر و گرسنگي در جهان نبوديم. ابرقدرت امروز جهان مانند لات بي سرو پا و قمه کشي مي ماند که هر کسي را که بخواهد در هر کجاي دنيا مورد زور و ستم قرار مي دهد و انتقام بي لياقتي خود را ازخون ديگر ملل مي گيرد .و هر کسي که با او نباشد و حتي در برابر خواسته هايش سکوت کند دشمن خود مي شمارد غافل از اينکه هر قدرتي را پاياني است .منشور آزادي کوروش نشان کاملي است از شايستگي و لياقت نژاد ايراني.فراموش نکنيم ايران سزاوار آنست که سرفراز بماند.

ادامه نوشته

ارزش زمان

برای اینکه بدانیدده سال چقدر ارزش دارداز یک سالخورده بپرسید.

برای اینکه بدانیدچهارسال چقدر ارزش دارداز یک فارغ التحصیل دانشگاه  بپرسید.

برای اینکه بدانیدیک سال چقدر ارزش دارداز یک دانش آموز دوره دبیرستان بپرسید.

برای اینکه بدانیدنه ماه چقدر ارزش دارداز مادری که نوزاد سالمی بدنیا آورده بپرسید.

برای اینکه بدانیدیک ماه چقدر ارزش دارداز مادری که نوزاد نارس بدنیا آورده بپرسید.

برای اینکه بدانیدیک هفته چقدر ارزش دارداز سردبیر یک هفته نامه بپرسید.

برای اینکه بدانیدیک ساعت  چقدر ارزش دارداز دوستی که منتظرش گذاشته اید بپرسید.

برای اینکه بدانیدیک دقیقه چقدر ارزش دارداز کسیکه از هواپیما یا قطار جا مانده بپرسید.

برای اینکه بدانیدیک ثانیه چقدر ارزش دارداز کسیکه از تصادف جان سالم بدر برده بپرسید.

برای اینکه بدانیدیک هزارم ثانیه  چقدر ارزش دارداز کسیکه مدال المپیک گرفته بپرسید.

 

زمان منتظرکسی نمیماند هرلحظه ای که در اختیار دارید گنج است

این گنج برای شما پرارزش تر میشود

وقتیکه اوقات خوش خود رابا کسانیکه دوستشان دارید تقسیم کنید

همواره بیاد داشته باشید که

شکست چیزی جز دست کشیدن از تلاش نیست.

زمستان

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كسي يازي
 به اكراه آورد دست از بغل بيرون
 كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
 چو ديدار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
 مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم
منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور
 منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
 تگرگي نيست ، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
 حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

مهدی اخوان ثالث

منت دونان

زدن يا مژه بر مويي گره ها
 به ناخن آهن تفته بريدن
 ز روح فاسد پيران نادان حجاب جهل ظلماني دريدن
 به گوش كر شده مدهوش گشته
 صداي پاي صوري را شنيدن
 به چشم كور از راهي بسي دور
 به خوبي پشه ي پرنده ديدن
 به جسم خود بدون پا و بي پر
 به جوف صخره ي سختي پريدن
 گرفتن شر ز شيري را در آغوش
 ميان آتش سوزان خزيدن
كشيدن قله ي الوند بر پشت
پس آنگه روي خار و خس دويدن
 مرا آسان تر و خوش تر بود زان
 كه بار منت دونان كشيدن

نيما يوشيج

سوتک ...

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

             چه خواهد ساخت

            ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد

           گلویم سوتکی باشد

بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

                      و او

           یکریز و پی در پی

دم خویش را سخت بر گلویم بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

          بدین سان بشکند در من

         سکوت مرگبارم را ....