-
۴۵۹
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1385 18:03
قمار عشق پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم؛ برگی حکم داشتم و دیگر هیچ؛ هرچه بود ضعیف بود و پائین؛ بازی شروع شد؛ حاکم او بود و من محکوم؛ همه برگهایم رفتند و سه برگ بیش نماند؛ برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم؛ بازی در دست من افتاد؛ عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید و حکم آمد از جنس چشم سیاهش؛ زندگی پائین ترین برگ من بود...
-
۴۵۸
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1385 14:17
از آن هنگام که چشم به جهان گشودم در گوشم طنین انداخت می گفت : در تمام مراحل زندگی با تو هستم از او پرسیدم : تو کی هستی ؟! گفت : غم اول فکر کردم غم؛ عروسکی است که می توانم با آن بازی کنم ولی وقتی بزرگ شدم دانستم من عروسکی هستم در دست غم . . .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 18:43
-
۴۵۷
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 14:00
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند، و تو از اون رسم محبت بیاموزی . . .
-
۴۵۶
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 10:12
وقتی که خوشه های زرد دلم در حرارت عشق به دست باد میرقصد، چشمم به سحرگاه جاده هاست تا بیایی و به داس محبت مرا درو کنی به شقایق سوگند که تو برخواهی گشت من به این معجزه ایمان دارم ...
-
۴۵۵
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 20:50
بچه ها شوخی شوخی به گنجشکها سنگ می زنند... و گنجشکها جدی جدی می میرند... آدمها شوخی شوخی زخم می زنند... و قلبها جدی جدی می شکنند... و تو شوخی شوخی لبخند می زنی... و من جدی جدی عاشق میشم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 16:22
-
۴۵۴
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1385 09:54
گفتند که ستاره ها را نمی توان چید . . . و آنانکه باور کردند برای چیدن ستاره حتی دستی دراز نکردند . . . اما باور کن که من بسوی دورترین و زیباترین ستاره دست دراز کردم . . . هر چند دستانم تهی ماند اما چشمانم لبریز از ستاره شد
-
۴۵۳
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 21:23
دوست داشتن همیشه گفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگـــاه . . . غریبه! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکدیگر نگاه کنیم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 16:43
-
۴۵۲
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1385 14:36
آری...گاهی اوقات عاشق می شویم و طوری عشق می ورزیم که گویا معشوق پاره ای از تنمان شده و هر لحظه او را به خود نزدیک تر می بینیم به طوری که همه آینده خود را در وجود او خلاصه کرده و حتی گاهی اوقات دلمان آنقدر برایش تنگ می شود که می خواهیم او را از رویاهایمان بیرون کشیده و در دنیای واقعی در آغوش گرفته و به اندازه تمام عمر...
-
۴۵۱
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 21:20
امروز قلبم شکست؛ نه به تیغ دشمن بلکه با خنجر دوست دوستی که با هم عهد بستیم تا زنده هستیم با هم باشیم امروز او با بی اعتنایی از کنارم گذشت و نگاهی به قلب شکسته ام نینداخت. رفت... اما زخمی که بر دلم کاشت تا ابد خواهد ماند دیگر با هیچ کس عهد نخواهم بست چون که می دانم او هم بی وفایی خواهد کرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 16:08
-
۴۵۰
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 13:15
بشکند قلبت الهی؛ ای که قلبم را شکستی ای خدا سامان نگیرد عهد و پیمانی که بستی سادگی کردم اگـــر دل بـر تو بستم ساده بــودم ساده بر خـاکم فکنــــدی
-
۴۴۹
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 20:53
همیشه دوست داشتم ابر باشم؛ چون ابر اونقــــــــــــــدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 16:51
-
۴۴۸
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 11:12
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرس که چرا می شکند
-
۴۴۷
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 22:08
شاید صد بار بی آنکه در صخره ترکی دیده شود چکش می کوبد ولی در صدویکمین ضربت صخره دونیم می شود و من می دانم آخرین ضربت نبود که سنگ را شکافت بلکه تمام ضربت های پیشین در آن نقش داشته اند . . .
-
۴۴۶
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 19:06
بهش گفتم یه عکستو بهم میدی آخه می خوام امشب ورق بازی کنم آس دلم گم شده . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 16:35
-
۴۴۵
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 13:21
خدایــــــــــا همانطور که طبیعت را در اوج نا امیدی به طراوت و زیبایی می رسانی بنده هایت هم که در گردباد ناامیدی و یأس غوطه ور هستند را دریاب که جز تو امید و نوری نیست
-
۴۴۴
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 21:00
چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن، برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن ای کاش می دانستی بدون تو و به دور از دستهای مهربان و قلب پر احساست زندگی چه ناشکیباست . . .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 12:49
-
۴۴۳
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1385 10:35
به من می گفت آنقـــــــــــــــدر دوستت دارم که اگر بگی بمیر می میرم باورم نمی شد فقط یک امتحان ساده بود و به او گفتم: بمیر ...سالهاست که در تنهایی به سر می برم کاش امتحانش نمی کردم
-
۴۴۲
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 20:25
بر تخته سیاه زندگی احتمالات و فرضیات را چه خوب به من آموختی گفتی: احتمال اینکه عاشقت بمانم کم است پس فرض کن که رابطه ای در کار نبوده است . . .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 16:50
-
۴۴۱
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 14:06
در بی کران دور بر روی سنگ گور با دست سرنوشت با جوهر سرشت دستی نوشته بود آرامگاه عشق
-
۴۴۰
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 22:10
زندگی سرگذشت درگذشت آرزوهاست
-
۴۳۹
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 16:56
هست؛ آن نیست که هر لحظه کنارت باشد هست؛ آن است که هر لحظه به یادت باشد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1385 17:17