-
۵۶۹
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 02:04
نمی دانم محبت را بـر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود. بـرچـه گلـی بـنویـسم که هـرگز پرپر نشـود. بـر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود. بـر چه آبـی بنویسم که هـرگز گل آلود نشود. وسرانجام بـر چه قلـبی بنویسم که هـرگز سـنگ نشود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 23:03
از همه دوستان گل ممنون که به من سر میزنن و منو شرمنده می کنن نمی دونم چطوری جبران کنم فقط می تونم اینجا ازتون تشکر کنم از فرنوش عزیز هم ممنون که منو فراموش نمی کنه فرنوش جان اگه برات مقدور بود آی دی تو واسم بذار بقیه دوستان وبلاگ دارن و بهشون سر می زنم اما به شما نمی دونم چطوری سر بزنم بازم از همه تشکر می کنم دلتون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 15:19
-
۵۶۸
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 07:02
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی
-
۵۶۷
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 08:40
هنوز با خود ردپای تلخ فاصله را زمزمه می کنم کاش بر می گشتی و می دیدی که چگونه برای خود از تک تک قدمهایت خاطره ساخته ام
-
۵۶۶
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 18:32
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1385 10:23
-
۵۶۵
جمعه 29 دیماه سال 1385 15:14
نمی دانم ناگهان چه شد که تاریکی همه جا را فرا گرفت حتی روزهایم را..... فکر میکنم وقتی خدا زندگی من رو کشید رنگ سیاهش تموم شد آخه همشو تو زندگی من خالی کرد
-
۵۶۴
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 13:49
این طلوع هم مثل روزهای بی فروغ دیگرم گذشت این شبم مثل شبهای دیگر سیاه زندگانیم گذشت این همه امید و این همه مهر هم گذشت برای دیدنت برای ماندنت کنار من برای یک نگاه هر چند سرد تو برای لمس کردن دست من برای آنکه دوباره عاشقم شوی مرا شبیه یک قلم درون دست خود بگیری و نوازشم کنی برای آنکه دوباره در درون قلب تو شکوفه ای کنم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 دیماه سال 1385 09:12
-
۵۶۳
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 19:42
در غم هایم ، در غصه هایم ، در شادی ها و در خنده هایم به یاد تو خواهم بود عزیزم ....در غروب دلتنگی ها ، در زیر باران ، لحظه طلوع سحرگاه به یاد تو خواهم بود عزیزم ... در کنار دریا ، لحظه شکفتن گلها ،در هر جای دنیا که باشم به یاد تو خواهم بود عزیزم .... در لحظه دیدار با بهار ، لحظه بوییدن عطر گلها ، لحظه سفر کردن به آن...
-
۵۶۲
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 21:00
در میان خنده هایم می گریم سر به دیوار دلم می کوبم و حرفهایم را می خورم . . . نمی دانم به کدامین گناه این چنین مجازات میشوم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دیماه سال 1385 22:52
-
۵۶۱
شنبه 23 دیماه سال 1385 21:43
شیشه پنجره را باران شست چه کسی نقش تو را از دل من خواهد برد ؟!
-
۵۶۰
جمعه 22 دیماه سال 1385 08:54
دیگر به خلوت لحظه هایم عاشقانه قدم نمی گذاری دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی بینمت سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبورانه گذرانده ای... وا زه ها پر کرده ام من نگاه ملتمسم را در این که شاید دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است و دستهایم بیش از هر زمان دیگر نام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 22:21
-
۵۵۹
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 20:05
آن هنگام که آن بوته خار بر روی زمین تنها بود خداوند گل سرخی را درکنارش رویانید آن گل در کنار بوته خار شکفت خداوند برگشت و آن گل را از روی زمین با خود به آسمان برد اما آن گل دیگر هرگز نشکفت آن بوته نشکفت آری آن گل سرخ ریشه اش راروی زمین جا گذاشته بود آخر آن گل به آن بوته خار دل بسته بود درآن هنگام بود که خداوند گریست...
-
۵۵۸
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 14:09
هفت شهر عشق شهر اول : نگاه و دلربایی شهر دوم : دیدار وآشنایی شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی شهر چهارم : بهانه. فکر. جدایی شهر پنجم : بی وفایی شهر ششم : دوری و بی اعتنایی شهر هفتم : اشک . آه . تنهایی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 20:52
عید همه دوستان عزیزم مبارک دلتون شاد غمهاتون کوتاه
-
۵۵۷
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 20:18
نمی دانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا ؟ شاید خطاکردم ... و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی ، نمی دانم چرا ؟ باکی ... ؟ کجا رفتی ؟ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید ، ولی رفتی و بعد از رفتنت ، رسم محبت در غمی خاکستری گم شد ، ولی رفتی و بعداز رفتنت انگار کسی حس کرد، که من بی تو ، هزاران بار در لحظه خواهم مرد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 09:46
-
۵۵۶
شنبه 16 دیماه سال 1385 19:54
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بیرحمی آمد نزدیک گل سرآسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت سلام ...........
-
۵۵۵
جمعه 15 دیماه سال 1385 09:34
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کو چکترین تلنگری میشکند دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم که عمق دردم را در فریاد منعکس کند فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خودم سر داده ام دلم به درد می آید وقتی سر نوشت را به نظاره مینشینم کاش می شد پرواز کنم پروازی بی انتها تا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 21:46
-
۵۵۴
چهارشنبه 13 دیماه سال 1385 22:22
ما همیشه صداهای بلند را می شنویم پر رنگها رو می بینیم سختها رو می خوایم قافل از اینکه....... خوبها آسون میان بی رنگ می مونن و بی صدا می رن . . .
-
۵۵۳
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 20:17
لحظه ای به من بیاندیش به من که تمام زندگیم ؛ تمام هستی ام تو هستی دوباره در انتظارت هستم انتظاری که همیشه بدون پاسخ ماند و من عمرم را در این راه هدر دادم ای کاش ..... ای کاش یک لحظه در خاطرت بودم ای کاش وقتی چشمانت را می بستی برای یک لحظه مرا می دیدی مرا که در حسرت عشقت سالهاست دارم می سوزم و تو بی اعتنا حتی یک لبخند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 19:53
فرنوش عزیز سلام شاید باورت نشه اما خیلی منتظرت بودم که بیای خیلی خوشحالم کردی مطالبی رو که نوشته بودی خوندم خیلی زیبا بود و غم انگیز نمی دونم چی باید بگم... فقط میگم غمهات کوتاه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دیماه سال 1385 21:09
-
۵۵۲
شنبه 9 دیماه سال 1385 22:28
امشب در خلوت تنهایی ام آهسته آهسته بی تو گریستم کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند تا بدانی که بی تو چه می کشم... کاش قاصدک به تو می گفت که در غیاب تو رودی از اشک به راه انداخته ام... و کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من به تو این پیغام را می رساند که: امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته در حال فروریختن...
-
۵۵۱
جمعه 8 دیماه سال 1385 19:53
بی قرار توام و در دل تنگم، گله هاست ....... آه ، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست ...... مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب! ...... در دلم هستی و بین من و تو ...... فاصله هاست ....