حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

۶۶۲

 

خدا گفت: عزیز عاشق، فکر نمی کنی سفرت دارد دیر می شود؟ چمدانت زیادی سنگین است. با این همه سال و قرن و این همه ماه و هفته چه می خواهی بکنی؟...

 عاشقی می خواست به سفر برود. روزها و ماه ها و سال ها بود که چمدان می بست. هی هفته ها را تا می کرد و توی چمدان می گذاشت. هی ماه ها را مرتب می کرد و روی هم می چید و هی سال ها را جمع می کرد و به چمدانش اضافه می کرد.

او هر روز توی جیب های چمدانش شنبه و یکشنبه می ریخت و چه قرن هایی را که ته ته چمدانش جا داده بود.

و سال ها بود که خدا تماشایش می کرد و لبخند می زد و چیزی نمی گفت. اما سرانجام روزی خدا به او گفت: عزیز عاشق، فکر نمی کنی سفرت دارد دیر می شود؟ چمدانت زیادی سنگین است. با این همه سال و قرن و این همه ماه و هفته چه می خواهی بکنی؟

عاشق گفت : خدایا! عشق، سفری دور و دراز است. من به همه این ماه ها و هفته ها احتیاج دارم. به همه این سال ها و قرن ها، زیرا هر قدر که عاشقی کنم، باز هم کم است.

خدا گفت : اما عاشقی، سبکی است. عاشقی، سفر ثانیه است. نه درنگ قرن ها و سال ها. بلند شو و برو و هیچ چیز با خودت نبر، جز همین ثانیه که من به تو می دهم.

عاشق گفت : چیزی با خود نمی برم، باشد. نه قرنی و نه سالی و نه ماه و هفته ای را.

اما خدایا ! هر عاشقی به کسی محتاج است. به کسی که همراهی اش کند. به کسی که پا به پایش بیاید. به کسی که اسمش معشوق است.

خدا گفت : نه ؛ نه کسی و نه چیزی. "هیچ چیز" توشه توست و "هیچ کس" معشوق تو، در سفری که که نامش عشق است.

و آنگاه خدا چمدان سنگین عاشق را از او گرفت و راهی اش کرد.
عاشق راه افتاد و سبک بود و هیچ چیز نداشت. جز چند ثانیه که خدا به او داده بود.

عاشق راه افتاد و تنها بود و هیچ کس را نداشت. جز خدا که همیشه با او بود.

 

 

نظرات 60 + ارسال نظر
حامد شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 14:35 http://www.film.2ir.ir

سلام
خوبی ؟؟
یاسمین وبلاگت خیلی قشنگه !!!آیول !!!
من که خیلی خوشم اومد ....میشه لطف کنی اپ کردی خبرم کنی ؟؟؟؟؟

حتما به وب منم سربزن ..دوست دارم بیشتر اشنا شییم ...

منتظرتم ..
موفق باشی
قربونت بای بای

سپهر شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 14:32 http://www.sepehr-tanha.blogfa.com

سلام
نوشته هات جالب بود ولی خسته شدم ...
راستی دیگه بماند باشه همین جوری لو رفتیم

نرگس شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 13:39 http://nargesb.blogsky.com

بالاخره خبرم نکردی که کمکت کنما !
ایدیمو که داری؟
اگه دوست داشتی میلتو برام بذار که تو میل توضیح بدم ...
آخه یه خرده راهنماییش طولانی و سخته ...

یلدا شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 http://h2oo.blogsky.com

منم دلم گرفته
از همه کس و همه چی
تنهام
خسته ام
داغونم
دلم میخواد فردا که میشه
اروم گرفته باشم
به خدا یه قبر سرد از این دنیای گرم بهتره

آرامیس شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 http://mem00l.blogsky.com

ای بداد من رسیده
تو روزای خود شکستن
ای چراغ مهربونی
تو شبای وحشت من
ای تبلور حقیقت
توی لحظه های تردید
تو شبو از من گرفتی
تو منو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی
برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم
تو رفیقی جون پناهی

آپ کردم بیا از شر امتحانا راحت شدم

someone شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 http://yaveh-gooyan.blogsky.com

نمی دونی چقدر احساس خوبی داشتم با خوندن این مطلب
با اینه احساس تنهاییم بیشتر از همیشه شد...
من هم دست خالی اومدم.......
سبک .....
بودنش را حس می کنم ......
اما نمیدونم چرا باز هم تنهام
-----
مراقب خودت باش یاسمین جان ...
-----
دوست تو.....

[ بدون نام ] شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:04

سلام
ممنون که خبرم کردی
ببخشید که دیر اومدم وقت نداشتم
منم آپم تونستی بیا خوشحال میشم
قربانت
bay

علی محمودی شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 http://b2bia.persianblog.com

سلام
بابا شما چرا اینقد ناامدید
نا امید مباش

حسین شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:08 http://yeganehzahra.blogfa.com

سلام ممنونم عزیزم

باز هم منتظرت میمونم

زود بیا

نادونی شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:08 http://n-a-d-o-n.blogsky.com

زیبا و قشنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد