اما لحظه ای درنگ را جایز بدان و حرفهایم را بشنو
به من بگو
چه کسی بود که شبهای بی کسی ات اشک هایت را با دستان یخ زده اش می سترد
روزهای عاشقی اش را فدای چشمانت میکرد
نوای صدایت را همیشه زیباترین آوای دنیا میخواند
چه کسی بود
که در بهت غریبی تن خسته ات آغوشش را بدون هیچ گفتنی به مرحم دلت می سپرد
شیشه ی عمرش را به نفس تو می گشود
بدون ترس به جاده های صعب العبور عشق دل به تو بسته بود
و زخمه های سوزناک غریبت را به جان و دل می خرید
آری ای راهی رفتن
به من بگو
چه کسی بود
که به قله ی بلند عشق با یادت آمد.. سقوط کرد و دم نزد
بی خبر از آن که بدانی وجودش کشته شد . . .
سلام یاسمین جون
خوبی؟
خیلی قشنگ بود
ولی بازم غمگین
شاد باشی
سلام یاسمین جان خوبی؟
خیلی زیبا بود. نمی دونم چی بگم . توی عشق٬ همیشه یکی مثلِ تو٬ می ماند و یکی مثلِ اون٬ می رود.
موفق باشی
سلام یاسمین جان . خوبی ؟ عالی و با احساس نوشتی . مثل همیشه حس عجیبی توی نوشته هات بود . راستی منم به روزم . یه متن درباره تغذیه و سلامت نوشتم . دوست داشتی بیا بخون . قربانت
سلام یاسمین جون
خوبی عزیزم ؟
بی معرفت یه سری که نمیزنی این ورا
من گفتم بیام یه احوالی ازت بپرسم
خوش میگذره ؟
روزگار چطوره ؟
سلام
یاسی دلم بدجوری گرفت با این پستت :(
چشمانمان را به دیدن زیباییها عادت دهیم وبا هم عهد ببندیم هرگز دلی را نشکنیم-تلاش کنیم با دلی لبریز از صداقت و یکرنگی زندگی کنیم و وقتی به پرتوی رنگارنگ رنگین کمان خیره می شویم دلهای تنگ بی قرارمان را با لبخندی بی ریا ارام کنیم