امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم
بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...
آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم
بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
شده است ...
رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر
تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های
دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....
اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی
دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد
برای همیشه برگرد...
می خواستم زندگی کنم، راهم را بستند ستایش کردم، گفتند خرافات است عاشق شدم، گفتند دروغ است گریستم، گفتند بهانه است خندیدم، گفتند دیوانه است دنیا را نگه دارید، می خواهم پیاده شوم !
سلام
وبلاگت عالیه دوست داشتی یه سر به ما هم بزن
سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری خوشحال میشم
نظرت را در مورد وبلاگ خودم بدونم
موفق باشی
سلام
وبلاگ جالب و زیبایی دارید
حاضر به تبادل لینک هستید؟
salam man babak hastam veblogeton kheyli ali bod arezoye movafaghiyat mikonam baraton
سلام
من پسرم. با وفا بودم ولی دختر مورد علاقم جوابمو با بی وفایی داد