. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .
درباره من
همیشه تنها ............
یه روز عشقت رو دزدیدم و برای اینکه جاش مطمئن باشه اون رو تو قلبم
قایم کردم اما نمی دونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری قلبم
رو می شکنی
ادامه...
سلا م نمی خام بگم چرا به چیزای قشنگ فکر نمیکنی ولی هیچ وقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت بی حوصله نباش
باشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه قول بده می پرسی تو را دوست دارم؟ حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟ مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟ می پرسی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟ مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟ مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟ راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟ عزیز من ! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟ همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که..... خاموش است
سلام دوست عزیز
وبتون خیلی زیبا وجالب بود
زندگی گریه ی مختصریست... مثل یک فنجان چای...
و کنارش عشق است... مثل یک حبه قند...
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد...
اگه وقت کردی به وب ما سری بزن
سلا م نمی خام بگم چرا به چیزای قشنگ فکر نمیکنی ولی هیچ وقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت بی حوصله نباش
باشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه قول بده
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟
می پرسی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟
مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟
عزیز من ! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که..... خاموش است
و چه آرام رفتی از کنارم
نگاهم هنوز نظاره گر آن راه است
و خاطراتت
مثل نمکی است بر این زخم کهنه
چقدرقلبت پر از درد بود
و من آزرده
که جای مرا گرفته اند
سلام
از آشناییت خوشبختم
ولی ..
بگذریم . اول آشناییمونه و از این بابات خوشحال شدم
شاد باشی