حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

۴۶۲

 

    دخترک نجوا کرد: خدایا با من حرف بزن

 

    مرغ دریایی آواز خواند دخترک نشنید

 

    سپس دخترک فریاد زد: خدایا با من حرف بزن

 

    رعد در آسمان پیچید اما دخترک گوش نداد

 

    دخترک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت : خدایا بگذار ببینمت

 

    ستاره ای درخشید اما دخترک توجهی نکرد

 

   دخترک فریاد زد :خدایا به من معجزه ای نشان بده

 

    یک زندگی متولد شد اما دخترک نفهمید

 

    دخترک با ناامیدی گریست

 

    گریان گفت: خدایا با من در ارتباط باش . بگذار بدانم اینجایی

 

    بنابراین خدا پایین آمد و دخترک را لمس کرد

    

    اما دخترک پروانه را کنار زد و رفت. . .

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
سازمان فضا ی ناسا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 20:02 http://www.mem00l.blogsky.com

سلام

اول ممنون

دوم

مادرم چاقو را در حوض نشست





ماه زخمی میشد

[ بدون نام ] شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:50 http://www.wall.blogsky.com

سلام
داستان خوبی بود.
خوشبحال دخترک که با خدا اون رو لمس کرده..

ساحر شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:41 http://x-wolf.blogsky.com

سلام
نه عزیزم
راستش داشتم یک آلبوم میساختم ولی موفق نشدم

گفتم یکی یکی این کارو بکنم
ممنون که همیشه به فکر ما هستی

روز خوش mr.wolf

هومن شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 16:00 http://lopo.blogsky.com

این مطلب خیلی زیبا بود جدیدا متفاوت مینویسی این خودش خیلی خوبه :) راستی از بابت کامنتها خیلی خیلی ممنونم راستش کارم شروع شده و کمی گرفتارم یکمی هم دوستانم زن گرفتن و یکی بچه دار شده و ... از این مسائل که باعث شده نتونم به وبلاگم سر بزنم در ضمن درس هم که شروع شد و... دیگه خودت میدونی ولی حتی اگر آپ هم نکنم میام مطلب ها تو میخونم .. همشونو دوست دارم :)
:) راستی اگر ادم کردی یک عکس برایت بفرستم :))

بهزاد شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 15:09

سلام بهزادم...با خود اندیشیدم یافتم آری آنگاه که به تو اندیشیدم به تو ای همه ی اسرار به تو ای زندگی به تو ای مهربان سپس دانستم امید فضل توست نه طاعت من آری دانستم دیو همان خودپسندیست فهمیدم با تو بودن بهتر است حتی در خطا یافتم خوار بودن نزد تو بهتر است از زهد ریا دانستم مرگ بهترین نعمت است چرا نباشد که با آن تو را که حقیقت محضی در آغوش میگیرم براستی که به یقین رسیدم که تو مهربانی نه من شایسته ی بنده نوازی....ندانم هر چه دانم این بس است..فضل او از سر هم سر است.....آنگه که قیامت پا شود..روی گنه با تو مصفا شود..مژده دهند اهل خطا را..خدارا که کرم ها شود..رنگ امیدم تو ببینی آندم..که با بذز گناهم عیان شود..هر چند سیه رویم و زار..در جوار حق مرا منزل شود..درویشان امروز پادشهانند..بهره آن برد که بی خود شود...و حافظ شیرین سخن«طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید»

صنم شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 14:57 http://freelife.blogsky.com

سلام
وبلاگت خیلی باحاله
می دونی یه جورایی حرف دل هممونه.....

زیتون شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 14:20 http://zeytoonparvardeh.blogsky.com

ما خیلی از نشانه هارو تو زندگیمون نمیبینیم !‌

مریم شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 14:09 http://bito-hargez.blogsky.com



و خدایی که در این نزدیکیست
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد