حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

۵۳۴

 

دستها بالا بود.

 

هر کسی سهم خودش را طلبید.

 

سهم هر کس که رسید،

داغ تر از دل ما بود

 

ولی

 

نوبت من که رسید،

 

سهم من یخ زده بود!سهم من چیست مگریک پاسخ

پاسخ یک حسرت!

 

سهم من کوچک بود

قد انگشتانم

 

عمق آن وسعت داشت

وسعتی تا ته دلتنگیها

 

شاید از وسعت آن بود

 

که بی پاسخ ماند

 

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
ستاره جمعه 17 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 13:54 http://mah-setare.blogsky.com/

به سهمه کوچکی که دنیا بهت داده شاد باش چرا که به کسانی مثل من هیچ سهمی نداده،انگار قطب ما هیچ وقت کمی آب نمیشود.
((رخساره برگ زرد شد و نفس هوا سرد گشت))

محمود پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 21:32 http://www.finder.blogsky.com

زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

احمد پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 20:51

آرش از وبلاگ پریچهر پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 14:14 http://cocacola.blogsky.com

شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند ...
شاید ... .
شاد باشی
به امید دیدار ... .

مسیحا ( محمد) پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 13:30 http://ma30haa,persianblog.com

فرنوش هم سلام می رسونه.
ایشلا این سهام عدالت بیاد تا داغ باشه.

شخص ثالث پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:35 http://shakhse-sales.blogsky.com

من که سهمم به خیالی گذران باطل شد
چه بگویم
دوست داشتی سربزن

مرد تنها پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 http://www.aayene.blogsky.com/

خیلی خیلی خیلی زیبا بود . احساس راه رفتن توی باغ پاییزی پر از برگ بهم دست داد. خیلی آرومم کرد. خیلی قشنگ بود و روان.
اگه یاهو مسنجر استفاده میکنی من رو هم add کن. مرسی

فرهاد پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:58 http://berahoot.persianblog.com/

سهم تو از زندگی شاید...نرسیدن های بسیار است....بی حسرت نباشید...دل بی حسرت سنگی سیاه ...کودک دلت ارام کن رفیق....چقدر بی بهانه می بارد...

تنــهاتـرین تنــهایـان پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:40 http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com

به نام تنــهاتـرین تنــها
00000000000000000
سلام همراه مهربون
رفیق من سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنـــهام
هیچکی نمی فهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا
نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی!
به روزم و چشم انتظار نگاه سبزتون ...
00000000000000000000000000000
__________امضاء : تنــهاتـرین تنــهایـان

سمفونی شعله ها چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 22:21 http://symphony-sholeha.blogsky.com

یار دبستانی من٬ روز دانشجو مبارک!

سازمان فضای ناسا یه ضد دختر چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 22:00 http://www.mem00l.blogsky.com

من دلم میخواهد ... خانه ای داشته باشم پر دوست ... کنج هر دیوارش ... دوستانم بـنشینند آرام ... گل بگو گل بشنو ... هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد ... شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست ... شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست ... بر درش برگ گلی میکوبم ... و به یادش با قلم سبز بهار ... مینویسم : ای یار خانه دوستی ما اینجاست ! ... تا که دیگر نگوید:

سهراب : خانه دوست کجاست


روزگارت خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش

مصطفی چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 21:59 http://haker.blogsky.com

سلام
یه خورده شادتر باش
موفق باشی
راستی من می خواستم بالا کامنت بزارم که جا نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد