کاش بودی و می دیدی که چگونه امیدم کنج کلبه بی تفاوتیها زانوی غم بغل کرده
چشمان منتظرم خیره مانده به قالب خالی پنجره ای که پر نور نمیشود از من مخواه
احساسم را لا به لای کتا بهایم پنهان کنم که من به اوج دلتنگی رسیدم . اگر ببینمت
فقط سکوت میکنم . می دانم حرفهایم را از چشمان بارانیم میخوانی آن وقت دستهای
بی گناهم را پیش رویت میگیرم . می دانم که دست خط نا نوشته ام را از سطر سپید
دستهایم میخوانی . بهترینم . آیه مکررم . عاقبت روزی میرسد که من رنگین کمانی
از عبور بارانی تو را ببینم آنگاه نگاهت را ازبر میکنم و پلک هایم را از هم نمیگشایم ...
سلام یاسمین
هنوز نظرات رو تائید نکردی؟
فکر کنم نظر گذاشتم؟
نمی دونم؟ به منم سر بزن
یا حق
سلام
زیبا و با احساس می نویسی.
بهت تبریک میگم.سعی کردم بیشتر نوشته هاتو بخونم.
و خوندم.امیدوارم با احساس تر از امروز بنویسی.
مواظبه دلت باش.
خیلی با احساس بود یاسمین جون...
شاد باشی.........
سلام یاسمین عزیز ...
خیلی زیبا بود ... بعضی وقتها با شنیدن بعضی حرفها ذهنم قفل می کنه! الانم این اتفاق افتاده با خوندن پست این دفعت ... نمی دونم چی بگم ...
دلت سبز و بهاری ...
سلام غریبه
وبلاگ زیبایی داری
با نوشته های دلنشین
فرصت داشتی به صدای سکوت سر بزن
سبز باشی
سلام
تایید نکن
بعضی وقتا هم هست که عشق جاذبه واقعی داشته باشه
گفته بودم که به یک نویسنده برای وبلاگم نیاز دارم اگه بتونی که ممنونت میشم
ذوق خوبی برای نوشتن داری باز هم اگه بتونی یکمی از این ذوق شما رو من داشته باشم یعنی اینکه چگونه نوشتن را به من یاد بدی این بار دیگه خیلی ممنونت میشم
دانی از زندگی چه می خواهم
من با تو باشم، تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ،بار دیگر تو
ممنون شمایم
سلام
زیبا بود
و این زندگی شده تکرار مکرر خاطره ها
سلام مهربون
وبت قشنگه ولی یه خورده هم رنگش هم اسم وبت غمگینه...شادتر بنویشی بد نمی شه ها؟
سلام فکر کنم بازم اول شدم
همیشه انقدر ساده نرو و مگذر لااقل نگاهی به پشت سرت کن...! شاید کسی در پی تو می دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند...! و تو... هیچ وقت او را ندیده ای
ღღღღღღღღ شوخی با آدم فـضای ها ღღღღღღღღ
هی هی هی
زندگی کن
میخواهی تا ابد بشینی و بغض کنی؟
و در اوج خود زار زار بگریی ؟
نه
کودک احساس
بزرگ شو
احساست را نکش اما گیر هم نینداز
زندگی کن ٬ لذت ببر ٬ زندگی کن
من هم گوشه ای هستم
بیا ٬ بیا