حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

۷۰۲

 

 

وقتی خدای آسمون بنده هاشو می آفرید


رو پیشونی هر کسی قصه سرنوشتی چید


با قلم خوشبختیها


با جوهر طلایی رنگ


رو پیشونیها می نوشت قصه خوب سرنوشت


وقتی که نوبتم رسید


مرغک بخت من پرید


قلم نوک طلا شکست


جوهر فقط سیاهی زد 


وقتی خدا اینجوری دید


از مرغ غم یه پر کشید


با قلم بدبختیها


با جوهر سیاهیها


رو پیشونی من نوشت :


قصه تلخ سرنوشت . . .

 

 

۷۰۱

 

 

پلکانی گذاشتم تا به خدا برسم .. اما نیمه راه افتادم ...

دوباره راهم را آغاز کردم .. باز افتادم ...

 چند بار این کار را تکرار کردم اما افتادم ...

 آخر فریاد زدم و گفتم :

خدا من میخواهم به تو برسم چرا این چنین میکنی

خدا گفت : میخواهم ببینم تا چه حد مرا دوست داری ؟ ...

 گفتم : چگونه ؟ ... گفت آنقدر تو را به زمین انداختم تا تو اعتراض

 کنی و هر وقت تو این چنین کردی فهمیدم

که تا همان قدر مرا دوست داری ...

 گفتم : نه خدا این گونه نیست ... گفت : هست ...

چون اگر مرا دوست داشتی هر چه قدر هم می افتادی

 باز به خاطر من و عشق من هیچ نمیگفتی

.

.

خدایا کمکم کن

 

سال نو میلادی

 

 

 

HAPPY NEW

 

YEAR

 

 

عید غدیر

 

 

عید غدیر خم

 بر همه دوستان عزیزم مبارک

 

غمهاتون کوتاه

دلتون شاد

 

روز مرگ عشق

 

امروز روز مرگ کسیست . . .

 

 

روز مرگ کسی که دنیارو از چشمای اون میدیم

کسی که به عشق او زنده بودم

ولی . . .

امروز اونو توی قلم کشتمش

.

.

 

۷۰۰

 

 

به تو نرسیدم اما خیلی چیزا یاد گرفتم یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم

یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره

یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم

یادگرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم

یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم از چی بگم....

می خوام همین جا دلمو بشکنم .خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.

تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه

تو این دوره زمونه نباید کسی احساس تو رو بدونه وگرنه اون تو رو میشکنه

میخوام بشم همون آدم قبل

کسی که از سنگ بود ودور و برش دیواری از سکوت وبی تفاوتی

دو روزه دنیا ارزش اینو نداره که بخواد همه اش به غصه وغم بگذره

می خوام برم جایی که هیچ کسی منو نشناسه

اینجا نمی تونه جزیره ی بهشت من باشه

می خوام تنها باشم

از خودم هم دور بشم

نباشم

 نبـــــــــاشــــــــــــم

 

عید قربان - شب یلدا

 

 

عید قربان

جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین

 بر همه ابراهیمیان مبارک

 

شادیهایتان به بلندای امشب

و

غمهاتون به کوتاهی امروز باد

 

۶۹۹

 

 

روزی هزار بار بر صفحه دل بنویس : میان بود و نبودش تنها یک حرف

 فاصله است ! به همین سادگی ! ومن روز و شب جریمه سنگین

 رفتنت را پرداختم وجز دل که روزی هزار بار خراش افتاد کسی

 نفهمید که از ب بودنت تا نون نبودنت فاصله تا بی نهایت بود

. . .

 

۶۹۸

 

 

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد !

به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !

به حرمت بوسه هایمان !

نه . . . !

تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه توام که ساده فریبم داد !

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

رفتی و مرا با دلتنگی هایم تنها گذاشتی !

رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و ترانه

و تو که دستهایت سایه بانی بود بر بی کسی های من ...

تو که گمان می کردم از تبار آسمانی و دلتنگی هایم را در می یابی ...

تو که گمان می کردم ساده ای و سادگی ام را باور داری ...

و افسوس که حتی نمی خواستی هم قسم باشی ...

افسوس رفتی ...

ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ...

و حتی ساده مثل سادگی هایم ! من ماندم و یک عمر خاطره ...

و حتی باور نکردم این بریدن را ...

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !

کاش می فهمیدی صداقتی را که در حرفم بود و در نگاهت نبود ...

کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد ...

رفتی و گریه هایم را ندیدی ...

و حتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل

بستم و چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!!

که چرا تو از راه رسیدی و شاهزاده تک تک این ترانه ها شدی ؟!!

ترانه هایی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود که سادگی ام را باور نکردی !

گناهت را می بخشم !

می بخشمت که از من دل بریدی و حتی ندیدی که بی تو چه بر سر این ترانه ها می آید !

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود و بغضی که از هرچه بود از شادی نبود !

بغضی که به دست تو شکست و چشمانی که از رفتن تو غرق اشک شد و تو حتی به این اشکها

اعتنا نکردی !

اعتنا نکردی به حرمت ترانه هایی که تنها سهم من از چشمانت بود !

به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایم خشک شد !

به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم !

به حرمت بوسه هایمان !

نه !

تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

خدانگهدار ... خدانگهدار ... خیلی بی وفا بودی

 

۶۹۷

 

 

من از تو فقط یه چیزو یاد گرفتم ...

تو که برای من آشناترین غریبه بودی . .

در انتخاب واحد زندگی ، دروغ پیش نیاز همه درسهاست...

افسوس ...

معلم خوبی هم نبودی . . .