۶۸

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه هیچیم

۶۷

مرا اندکی دوست بدار اما طولانی . . .

۶۶

شاگردی از استادش پرسید : عشق چیست ؟

استاد گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. 

اما درهنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی

به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! شاگرد به گندم زار رفت و

پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ شاگرد

با حسرت جواب داد : هیـچ! هر چه جلو میرفتـم ، خوشـه های

پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای

گندم زار رفتم .

استاد گفت: 

                                عشق یعنی همین

۶۵

ای که از یاران نشان می طلبی

یار کجاست ؟

همه یارند ولی یار وفادار کجاست !

۶۴

فرشته ها وجود دارن

فقط بعضی وقتا چون بال ندارن

بهشون میگن :

                    دوست

۶۳

کاش میگفتی چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست

۶۲

هیچ وقت به خودت مغرور نشو .......

 برگها همیشه وقتی می ریزن که فکر می کنن طلا شدن

۶۱

به مقصد فکر نکن به تعداد قدمهایی که

              پیمودی بیندیش

۶۰

زمانی که گلدان شکست

              پدر گفت: حیف بود

              برادر گفت: زیبا بود

              مادر گفت: عمرش کوتاه بود

                خواهرم گفت: مال من بود

ولی زمانی که قلب من شکست

هیچ کس حتی آخ هم نگفت

۵۹

تو مپندار که خاموشی من هست برهان فراموشی من