سالهاست کور شده ایم
قرنهاست که کر گشته ایم
حتی صدای طپش قلب خویش را از یاد برده ایم
سالهاست که قلب را انکار کرده ایم و در سر زندگی می کنیم
سالهاست که بودن را با ماندن اشتباه گرفته ایم
بچه که بودیم پاییز رو به خاطر شنیدن خرد شدن برگها دوست داشتیم
وقتی برگهارو میدیدیم با تمام وجود روی کمرش میپریدیم
و وقتی که له میشد میخندیدیم
ولی حالا
هر برگی که زیر پای رهگذری خرد میشه
انگار ماییم که له میشیم
کاش میتوانستیم بین برگها قدم بزنیم
بدون اینکه اونا له شن
یعنی میشه.....
حرفها که تکراری میشوند،غصه ها که عادی می شوند،شعرها که
بی صدا می شوند وقتی که حتی اتفاقها معمولی
می شوند،بارانها از
سر تکرار می بارند و بهارها از سر عادت گل می کنند
وقتی همة روزهای تقویمت مثل هم می شوند،
شنبه با جمعه
فرقی نمی کند،زمستان با بهار، امسال با پارسال
وقتی به آسمان یکجور نگاه
می کنی ، به خودت یکجور نگاه می کنی ، و حتی به خدا
و می خواهی زندگی را سخت نگیری تا زندگی بر توسخت نگیرد،
و لحظه ها روال عادی خودشان را داشته باشند،بهار هر وقت
دلش خواست بخندد وزمستان هر وقت خواست دلش بگیرد،
؟!!!……………….
آن وقت مثل سنگریزه ای در دل کوه گم
می شوی بدون آنکه
کمترین اثری بگیری یا کمترین اثری ببخشی
مثل
یک روز بی خاطره به پایان می رسی بدون آنکه
حتی
لحظه ای در حافظه ای ثبت شده باشی
اما
به خاطر خدا هم که شده اینقدر مثل مرداب در
خودت
غرق نشو و کمی هم
جرأت دریا شدن داشته باش
آن طرف دنیا
بیمارستان حیوانات می سازند ،
و این جا
عاشقان را زنده زنده درگورمی افکنند!
آن سوی دنیا
یک ایرانی ! برای تفریح به فضا میرود ،
و این جا
تنها گردش ما ، سفرِ آخرت است !
آن وَر دنیا
رقمِ دارایی بیل گیتس نجومی ست ،
و این جا
کار و بار گورکنان سکه است !
###
تا اطلاع ثانوی
مُردن ممنوع !
گورستانها پُراست !!!
برای هزارمین مرتبه ازم پرسید تا حالا شده دلتو بشکنم؟!
منم برای هزارمین بار گفتم نه !
که مبادا دلش بشکنه . . .