حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

۵۹۸

در خواب ناز بودم شبی . . . 

دیدیم کسی در می زند . . .


در را گشودم روی او . . .


  

دیدم غم است در میزند . . .


  

ای دوستان بی وفا . . .


  

از غم بیاموزید وفا . . .


  

غم با آن همه بیگانگی . . .


 

هر شب به من سر می زند . . .

 

 

 

۵۹۷

 

سکوت فریاد هزاران درد است در وسعت انتهای دریا

 

 

و تو بی انتهاترین فریادی که در سکوت من نشسته ای

 

۵۹۶

 

دلم گرفته . . .

 

کاش مرحمی بود برای این دل خستم

 

اما افسوس . . که دردم بی درمان است

 

۵۹۵

 

پنداشتم که ساده نوشتن

              همچون ساده زیستن زیباست

                                 پس ساده می گویم

                                                دوستت دارم......

 

 

 

۵۹۴

 

ازش پرسیدم: دوستم داری ؟

 

گفت: آره

 

گفتم: چقدر؟

 

گفت: از اینجا تا خدا . . .

 

اشک تو چشام اومدو گفتم مگه نگفتی خدا از همه چیز به ما نزدیکتره ؟!!......

 

 

 

۵۹۳

 

همه در ماتم مرگ من اسیرند .

 

ولی،

 

اشک من می خشکد!

 

خانه ام ویرانست،

 

در اجاقم شرری نیست ،

 

ولی،

 

خنده ام می گیرد.

 

آسمان در غم تنهایی من،

 

تا سحر می بارد.

 

و به مسروری کم رنگ زمین،

 

می زند فریادی،

 

که خموش.

 

لیک من می خندم.

 

کوه هم از دل همچون سنگش،

 

اشک خود را به تمنای زمین می ریزد.

 

لیک من خوشحالم.

 

من دگر آزادم.

 

جسم پر درد و پر از رنج من اکنون،

 

سر به آغوش پر از مهر زمین بخشیدست.

 

و زمین گلگون است.

 

لیک من می خندم...

 

 

 

 

۵۹۲

 

کاش بودی و می دیدی که چگونه امیدم کنج کلبه بی تفاوتیها زانوی غم بغل کرده

چشمان منتظرم خیره مانده به قالب خالی پنجره ای که پر نور نمیشود از من مخواه

احساسم را لا به لای کتا بهایم پنهان کنم که من به اوج دلتنگی رسیدم . اگر ببینمت

فقط سکوت میکنم . می دانم حرفهایم را از چشمان بارانیم میخوانی آن وقت دستهای

بی گناهم را پیش رویت میگیرم . می دانم که دست خط نا نوشته ام را از سطر سپید

دستهایم میخوانی . بهترینم . آیه مکررم . عاقبت روزی میرسد که من رنگین کمانی

از عبور بارانی تو را ببینم آنگاه نگاهت را ازبر میکنم و پلک هایم را از هم  نمیگشایم ...

 

 

۵۹۱

 

من عشق تو را به گورستان قلبم،

ـ خاک نمودم...

و مزار تو را هر روز با خون جگر

ـ شستشو دادم....

درخت محبت را،کنار مزار تو،کاشتم

تا سایه آن، حافظ عشق نداشته مان باشد......