حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

حرفهــــــــــای یه دختــــــــــر غمگین

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . تقدیم به همه کسانی که جوابشان بی وفائی یار بوده است. . . . . . . . . . . . . . .

۵۵۰

 

حکایت جالبیست که هرگز فراموش شدگان ؛

فراموش کنندگان

را فراموش نمی کنند . . .

 

۵۴۹

 

 

دیشب به یاد تو تنها گریستم


مستانه گریه کردم، دریا گریستم


طوفان غم چو داد گلستان دل به باد


بر حال پر پر گلها گریستم


من بودم و خیال تو در نیمه های شب


بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم


بیخود شدم ز گریه و رفتم به اشتیاق


معراج دل نمودم و آنجا گریستم


در جستجوی او ، من آواره ابروار


بر کوه و دشت و دامن و صحرا گریستم


بر زورق دلم شب تیره به موج غم


پنهان به آه بود و پیدا گریستم


هر چند نکته سنج و سخن آورم ولیک


شب در خیال لعل شکر خواب گریستم


موسی به عشق روی تو خودش بود تا سحر


تنها ترانه گفتم و تنها گریستم

 

 

۵۴۸

 

                                    به پاس دوستی

 به پستوی خاطراتت سری بزن

آنقدر از کلمه ها دور بوده ای که برخی از واژه ها

سالهاست خوابیده اند

از دوستت دارم شروع کن

این بهترین کلام برای شروعی دوباره است

برای کسانی می نویسم

 که در تن خسته و رنجورم با نیروی عشقشان

حس نشاط و زندگی را آفریدن

برای کسانی می نویسم

که تنها با کلامشان آشنایم و با چهره شان بیگانه

فقط این را می دانم

که کسانی هستند که نور امید را در دلم کاشته اند

امیدوارم که همیشه شاهد حضورشان باشم

به نوعی دوست داشتم تشکر کنم از

همه دوستان

*همتون رو دوست دارم*

 

 

 

۵۴۷

 

اگر آنروز می دانستم که در قلبت پرپر میشوم روزی

 

هرگزدل نمی دادم  به تو اینگونه با مستی

 

که هستی را فدا سازم برای قلب نا چیزت

 

خزان شد قلب من با آنهمه برگ وبهارش

 

خشک شد پژمرد آن گلهای نوپایش

 

کنون با قلبی از اندوه وحسرت آرزومندم که برگردم

 

به آنروزی که از زنجیر و عشق و آرزوهایت رها بودم

 

ولی افسوس ....

 

ولی اندوه ...............

 

۵۴۶

 

کابوس تو را فراموش خواهم کرد .....

 

حس غریبی داشتم از آن روز سر بر شانه هایم نهادی نگاهی انداختی .....

 

خندیدی ..... من گریستم ...... فریاد بر آوردی...... سکوت کردم.....!

 

کوله باری از درد ..... خسته از زمانه ..... آدم ها ..... حتی خودت !

 

به چشمانم خیره شدی ..... چشمکی زدی ....... دیوانه کردی مرا .....

 

دوباره خندیدی این بار من نیز خندیدم ...... دستانم را به چشمانت هدیه

 

کردم .....

 

بوسیدی ..... گریه کردم ..... تو نیز گریستی ........ دقایقی گذشت ......

 

در آعوش تو آرام گرفتم ...... لحظه ای سکوت میان من و تو غوغایی کرد .......

 

تا به خود آمدم با هم رفته بودیم ......

 

نامت را پرسیدم ......از دل ..... از همین آدم ها ...... همه گفتند ......

 

تنهایی .....!

 

دیگر میدانم که تنهایی خیلی بهتر است ...... خیلی

 

بگذریم ......

 

خدا هست ...... من هستم ...... و زندگی زیباست ...... خیلی زیباست

 

خدای بزرگ

 

خدای خورشید پشت ابر

 

خدای دقایق شاد و غمگین

 

مرا یاری ده تا امید را چاره ساز ناامیدی هایم سازم که تو بزرگی و امید بخش

 

                                                                            

                                                                                آمین

 

 

 

 

   غمهاتون کوتاه

                   دلتون شاد

                              یلداتون مبارک

 

۵۴۵

 

دیرگاهی است که اشک در پس پرده مژگانم بی قراری میکند و به

 

دنبال راهی برای فرار میگردد

 

تمام روزها را مانند راهبه ها شب میکنم وشب را به امید صوفی گری

 

به صبح میرسانم

 

هاله زیر چشمم فریاد دردی جانکاه در قلب من است

 

بغض گلویم آوازی پرسوز از هجری دردناک است

 

نگاه ماتم به فراسوی افق گویای چشم انتظاری سالیان دور میباشد

 

آخر ندانستم به کدامین جرم محکوم به تنهایی شدم

 

وندانستم برای تاوان کدام چشم منتظر جشمهایم به جاده ای  بی انتها خشک ماند

 

من نه نگاه مشتاقی دیدم و نه قلب تپنده ای برای خود

 

و زجر آورتر از همه چیز اقرار به این است

 

که عشق را با درد وفراق حسرت هم پیاله دیدم

 

 

۵۴۴

 

به کدامین کتاب مقدس دنیا

سوگند بخورم؟

که از یاد عاشق واقعی ات

نخواهی رفت

حتی اگر تو را

به آخرین صفحات

تاریخ تبعید کرده باشند

خدایا چه سخت است بی بهانه گریه کردن به ظاهرخندیدن وبه دروغ

فریاد زدن که زندگی شیرین است